بِسْمِ اللَه الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ أَللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِيِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السَّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِيَّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليالً وَ عَيْناً حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَویال.ً )دعای سالمتی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ان شاءالله از یاران و یاوران، بلکه سرداران حضرت باشيم. الهی آمين.
اهميت حوزه علميه و پيام رهبری
به یقين، سخن گفتن در مورد حوزه علميه، که وارث سنت تمامی انبياء و اوليای الهی در طول تاریخ است، امری دشوار می باشد؛ به ویژه از فردی چون بنده. با این حال، ما نه از آن حقيقت متعالی حوزه، که فوق تصور ماست، بلکه به قدر تشنگی خود از این چشمه جوشان و از این نعمت الهی، جرعه ای نوشيده ایم و ان شاءالله چند کلامی در این باب سخن خواهيم گفت. این سخنان با توجه به پيام ویژه ای است که رهبر معظم انقلاب (مدظله العالی) برای حوزه صادر فرمودند؛ پيامی که شرافتی و افتخاری برای حوزه محسوب می شود. ایشان در این پيام، وظایف حوزه، شناخت خودِ حوزه و سپس مسئوليتهای آن را نسبت به آینده ترسيم نمودند. با وجود تمامی مشغله ها، معظم له زمان قابل توجهی را صرف تدوین این پيام نمودند تا با کُدها و کليدواژه های مهم خود، برای حوزه راهگشا باشد.
رسالت دوگانه انبياء: معاصر و آخرالزمانی
اینجانب با این نگاه بحث را آغاز می کنم که در طول تاریخ، انبياء الهی وظایفی بر عهده داشتند که به زمان خودشان مربوط می شد. آری، هر نبی در عصر خویش، مأموریتی ویژه، مطابق با شرایط و استعداد امتی که در آن زمان می زیستند و همچنين مقتضيات دوران، بر عهده داشت. علاوه بر این، هر نبی مأموریت دیگری نيز داشت و آن، اميدآفرینی و جهت دهی آن امت به سوی آخرالزمان بود، فارغ از شرایطی که در آن زمان بر ایشان حاکم و برایشان لازم بود. از این رو، در تمامی تعاليم انبياء، آن جنبه آخرالزمانی به طور مستمر مشاهده می شود.
ارزش اعمال و پيوند آن با نگاه آخرالزمانی
این ارجاع به جریانات آخرالزمان بدان معناست که هيچ فردی نباید به شرایط زمان خویش قانع شود. همگان، در عين اینکه تکليفشان مرتبط با زمان خودشان است، تکليفی آخرالزمانی و نگاهی آخرالزمانی نيز دارند. آن نگاه آخرالزمانی و نظر به امت خاتم و جریاناتی که در نهایت با امت خاتم محقق میشود، در حقيقت، ارزش گذار عمل و مأموریت آن ها در دوره خودشان است. پس، یک مأموریت مربوط به زمان خودشان دارند و مأموریت دیگر، افق نگاه، طلب و قرار دادن این قطعه زمانی که در آن هستند، در ارتباط با آخرالزمان است. یعنی مسير، انتهای مسير و غایت کار ایشان، امروز چه ارتباطی با آخرالزمان پيدا می کند؟ بنگرید که چه ميزان اهميت دارد که در وجود هر یک از اینان، طلب جریان آخرالزمانی شکل بگيرد. این طلب، ارزش گذار هر عمل است. به ميزانی که آن نگاه آخرالزمانی و نقش آفرینی برای آخرالزمان در ميان امت های انبياء قوی تر بود، عمل آن امت نيز عظيمتر میگشت. بنابراین، عملشان منحصر به دوران خودشان نبود، زیرا تعاليم دینی که خدای سبحان به انبياء ابلاغ میکرد، محصور در زمان و مکان نبود، بلکه افق اندیشهای را مخاطب قرار میداد که آن اندیشه، زمانی نبود. چه جالب! یعنی این نگاه که جریان اندیشه در کل تاریخ، محصور در زمان نبوده، هرچند در زمان ایجاد میشد و خطاب در زمان واقع میشد، اما محصور و منحصر به این زمان نبود؛ بلکه اندیشه توسعهپذیر است و در زمان و مکان نمیگنجد. هرچه این مسير به پيش میآمد، اندیشه آخرالزمان قویتر شکل میگرفت، زیرا اندیشه بر عمل در دورانهای پس از هم، پيوسته قوی تر می شد. هر عملی که از اندیشه نشئت بگيرد، هر مقدار این اندیشه عميق تر باشد، عمل به تناسب آن توان و عمق اندیشه، توان می یافت؛ چنانکه خداوند می فرماید: «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَى شَاکِلَتِهِ» قرآن کریم، سوره اسراء، آیه ۸۴ ( که هرکسی مطابق ساختار وجودی خویش عمل میکند.)
نقش حوزه در تجميع تعاليم انبياء و طرح الهی
این مطالب را به عنوان مقدمه عرض می کنم تا اهميت دوران آخرالزمانی حوزه و نقشی که حوزه در این دوران ایفا می کند، روشن شود. دورانی که متراکم شده تمامی تعاليم انبياء در طول تاریخ، و اوصياء، اولياء، عالمان و تمام کسانی است که اهل اندیشه و عمل بوده اند. هر کاری که در طول تاریخ انجام داده اند، مقدمهسازی بوده است برای اینکه این اندیشه به تعالی و اوج خود در دوران آخرالزمان برسد. جریان دوران نبوت پيغمبر اکرم (صلی الله عليه و آله و سلم) و به دنبال آن، وصایت اميرمؤمنان (عليه السلام) و وصایت اوصياء حضرت، به همين ترتيب هرکدام قطعهای از جریان آخرالزمان را تکميل میکردند. حال بنگرید مأموریتی که خداوند در نظر دارد و کاری که خدای سبحان در کل تاریخ شکل می دهد، چه ميزان عظيم است و نقشی که امروز بر گردن ما نهاده شده، چقدر اهميت مییابد.
مأموریت ائمه (علیهم السلام) و تغييرناپذیری نقشه الهی
اینگونه نيست که این فراز و نشيبهای جریانات حوزه در این چند سده اخير، صرفاً یک اتفاق باشد؛ چنانچه بعثت انبياء هيچکدام اتفاق نبود و جریانات اوصياء در طول تاریخ نيز هيچکدام اتفاقی نبود. یعنی خدای سبحان نقشهای کامل ترسيم کرده است که دشمنان از تغيير آن عاجزند. حتی هر اقدامی که آنها انجام می دهند، در راستای به فعليت رسيدنِ والاتر این نقشه است، حتی اگر ظاهر آن، به عنوان مثال، شکست باشد. چنانچه خود انبياء و اوصياء نيز به همين گونه بودند؛ ظاهر برخی از کارهایشان به ظاهر شکست بود، ولی این امر در جهت تکميل آن نقشه الهی بود. اساساً به تعبيری که در روایات ما آمده است، هر امامی که به امامت می رسيد، نامه مأموریت او گشوده می شد و می دانست که از آغاز تا پایان امامتش، مأموریتش چيست. لذا، تمامی فراز و نشيبهایی که دشمنان ایجاد می کنند، درست است که آن ظلم و معصيت و عقاب برای آن ها در کار است، اما آن ها کوچک تر از آن هستند که بتوانند نقشه خدا را تغيير دهند. آن ها به ظلم و معصيت مبتلا می شوند، اما همان ظلم و معصيتی که مرتکب می شوند، خود راهی برای فعليتِ والاتر آن نقشه الهی است.
دوران غيبت صغری و نقش عالمان
خب، با این نگاه به پيش رویم. دوران غيبت صغری، مأموریت ویژهای از جانب امامان منتخب خدای سبحان، که مصطفی و مجتبای خدا بودند، به کسانی محول شد که عصمت نداشتند، اما در عين حال، نزدیک به افق عصمت بودند؛ به این عنوان که بهترین عالمان و اهل عمل و تقوا محسوب میشدند، که انتخاب نواب اربعه نمونه آن است. پس از این، دوباره دورانی، یک گذر و دالانی است که پيوسته در حال آماده سازی است تا به دوره عالمان، راویان و محدثان اهل بيت (عليهم السلام) برسد. اینان حجت خدای سبحان یا حجت حضرات معصومين (علیهم السلام) بر مردم اند و امام، حجت بر ایشان است.
اسلام، دین خاتم و جامع
با این نگاه، این یک مقدمه بود که مأموریت عظيم الهی وجود دارد. آن مأموریت این است که انسان را به افق آخرالزمانی، که سلطه اندیشه تام بر تمام اعمال است، برساند؛ نه آنکه اعمال از مراتب نازل نشئت بگيرد، بلکه از یک افق عظيم اندیشهای می خواهد نشئت بگيرد و تمام این سير برای رسيدن به این است که این الیه های وجودی انسان به فعليت برسد. از سوی دیگر، دین اسلام به عنوان دین جاویدی که دیگر نسخی ندارد و در حقيقت، پس از آن چيز جدیدی نخواهد آمد، مطرح است. هر چيزی که امکانپذیر بوده، در این دین قرار گرفته است. یعنی این نيز خ ود مأموریت سنگين و عظيمی میشود که بر دوش پيغمبر (صلی الله عليه و آله و سلم) و اهل بيت (عليهم السلام) قرار گرفته است که تا آخرالزمان، هر مسئله ای که باشد، در این دین بيان شده و حل شده است. امام غائبِ قائم و مسئوليت عالمان در غيبت کبری
حال، به آن مأموریت اولی که همه انبياء و اوصياء به آن ارجاع می دادند، و این دینی که این مسئوليت سنگين را، هم با آن ارجاعات و هم با این توانی که پاسخ همه مشکلات بشر را در دقيقترین، ظریف ترین و بینهایتترین پرسش هایی که ممکن است پيش آید، میدهد و پاسخ آن با یقين در این دین بيان شده است، به گونهای که هيچ چيزی باقی نمانده که نيازمند حل توسط امر دیگری پس از آن باشد، و فقط نيازمند استخراج است تا از درون آن استخراج و بيان شود، توجه کنيد؛ این مأموریت را خدای سبحان با این نگاه قرار داده است. نکته دیگری را نيز به آن ضميمه کنيم: امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) که دوران غيبت ایشان است، امام غائبِ نشسته نيست؛ یعنی امامی نيست که غایب باشد و در مکانی نشسته و منتظر بماند تا چه پيش آید. آری، امام قائم است؛ فعال در صحنه است. اما بنابراین است که این فعال بودن برای رسيدن به آن هدف نهایی، به طوری باشد که «لَا یُرَی جِسْمُهُ» از ویژگیهای امام غائب (عج) در روایات، یعنی جسمش دیده نشود، اما تمام وجود حضرت، همچون خورشيد پشت ابر، برای مردم محسوس باشد و مردم در زندگی او را احساس کنند، هرچند با چشم دیده نشود. این نيز خود ابتلای سومی است که مأموریت سنگينتری را ایجاب میکند. ضميمه شدن این مأموریت ها را به یکدیگر ببينيد. حال، این مأموریت ها در دوران غيبت کبری بر دوش عالمان امت ختمی قرار داده شده است.
بار سنگين حوزه و حرکت جمعی به سوی آخرالزمان
این عالمان باید مردم را به آن کمالی که همه انبياء در طول تاریخ وعده آن را می دادند، و به آن نهایتِ دینی که دیگر چيزی باقی نمانده و همه چيز در آن آمده است، برسانند. در دوران امامی که امامِ غائبِ قائم است، این عالمان باید با وساطتشان، با آن نحو وجودشان، این فقدان ظاهری را با سنگينی وزن این علم و عمل و ميدان و اقامه، جبران کنند. حال، با آن ارجاعی که انبياء میدادند و از گذشته، آخرالزمان را نشان میدادند، و با این مقدمهای که شما فرمودید، چه بار سنگينی در آن هنگام! این بار بر دوش فرد نيست؛ اساساً این یک حرکت جمعی زیباست. امام وقتی که غایب می شود، حال میخواهد جمع کثيری را به فعاليت وادارد که اینان در این دین به پيش می روند و در ارتباطشان با امام، در آن هنگام صحنه را برای آن مرتبه آخرالزمانی، پرده واپسين آخرالزمانی، آماده می کنند. ببينيد، این پرده آخر آخرالزمانی بودن، یعنی سنگين ترین و سخت ترین مراحل و ابتلائات را نيز به دنبال دارد.
حوزه؛ علمِ عامل و دوران فترت پيش از احياء
خوب، حوزه علميه این بار را می خواهد بر دوش کشد؛ نه فقط به عنوان مفاهيم علمیِ تنها – که البته علم اصل است – بلکه علمی است که به دنبال آن اقامه و حرکت است؛ نه نشستن و شنيدن، بلکه بردن و رساندن. یعنی میخواهد آن را منتقل و به مقصد برساند. این نگاه که بر دوش عالمان قرار میگيرد، ببينيد با این مقدماتی که عرض کردم، حال چقدر این مأموریت سنگين است! در پيام رهبر معظم انقلاب، این مفاهيم تقریباً در تمامی آن اشباع شده است: آن جریان آخرالزمانی، جریان تمدنی، مسئوليتی که بر دوش حوزه است. از طرف دیگر، این هم نکته بسيار مهمی است که اگر فرصت اجازه دهد، جای توضيح بيشتری دارد. ببينيد، در هر زمانی که فترتی از انبياء وجود داشت، یعنی عدم حضور انبياء، فاصله ایجاد می شد و به درازا می کشيد. مثالً بين حضرت موسی علیهم السلام) تا حضرت عيسی علی نبينا و آله و عليه السلام فاصله ای بود که مردم رو به افول می نهادند و کم کم رو به سقوط میرفتند. این دوران را «فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ» قرآن کریم، سوره مائده، آیه ۱۹ میگفتند، یعنی نبودِ رسولان. این دوران وقتی طول می کشيد، رسول بعدی که میآمد، زمانی که دیگر آن عالئم حيات دینداری ضعيف شده بود، او میآمد و دوباره احيا میکرد.
احيای حوزه قم به مثابه بعثتی نوین و مراحل رشد آن
آن موقع، در دوران این احيای حوزه ای که بازسازی حوزه – که حال حوزه قم به عنوان بازسازی حوزه در این صد سال اخير مطرح است – دورانی از »فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ» بوده است؛ تهاجم شدید تمام افکار مادی گرایانه، علم گرایانه غلط (نه علم صحيح)، و از جانب سوسياليسم و انواع تفکرات مادی گرایانه در قالبهای مختلف، به نحوی که دین کاملا به حاشيه رانده شود. این ضربان نبض دینداری جامعه ضعيف شده بود. این ضعفی که ایجاد شده بود، بعثتی را طلب می کرد. چون رسول خاتم (صلی الله عليه و آله و سلم)آمده بود، بعثت نبی دیگر امکانپذیر نبود و لازم هم نبود؛ زیرا نقشه الهی بر این بود که ایشان آخرین نبی است و لزومی بر نبوت نيست و هر چه لازم بوده، بيان شده است. امام هم امامِ غائبِ حاضر است؛ یعنی در عين غيبتش، حاضر است. وجود حضرت در حوزه علميه، به عنوان بعثت در دوران فترت از رسولان، در این دوران، وجود حوزه، نماد قيام حضرت را تا حدودی در مقابل تمام اندیشههای باطل محقق کرد. منتها این امر، تولدی داشت، دوران جنينی داشت، رشدی داشت، بلوغی داشت، تا به مرتبهای دیگر که اوج رسيدن است، در حال حرکت است. یعنی ما اکنون در دوران ميان بلوغ و رسيدن به«أَشُدَّه» کمال و پختگی، برگرفته از آیات قرآن کریم در نظام حوزه قرار داریم. این دوران بلوغ تا اشدیت، آنگاه که به مرتبه اشدیت می رسد – یعنی آن نهایت کمالی که به عنوان مثال، گفته میشود چهل سالگی دوران اشدیت است، و بلوغ مثالً پانزده سالگی یا سی و چند سالگی که دیگر همه توان ها در اوج است – در آن حالت، همه کمالات حاصل میشود. این حوزه الان در دوران بلوغ تا اشدیت، این مسير را طی می کند .
ضرورت بازنگری درونی و نقش امام خمينی (ره)در مقابله با تهاجمات
مرحوم آیت الله العظمی شيخ عبدالکریم حائری که حوزه را بازسازی کرد و گویی تأسيس دوباره نمود و احيا کرد، و دوباره هم مرحوم آیت الله العظمی بروجردی، این مسير را از دوران تولد آوردند و به مراتب بلوغ رساندند. این دوران توسط امام خمينی (ره) نيز از مرتبه بلوغ، حرکت به سوی اشدیت و همچنين به سمت آن کمال نهایی در حال شکل گيری است و الان هم همچنين به دست مبارک رهبر معظم انقلاب (مدظله العالی) این مرتبه در حال تکوین است. این نگاه، با آن مأموریتها، در آن هنگام، میطلبد که یک نگاه دوباره، یک بازنگری از درون حوزه صورت پذیرد. بالاخره ما اکنون نگاهی از بيرون داریم که در رسانه ها مطرح است و اینها، این باید به گونهای مورد گفتگو قرار گيرد. اما وقتی به درون حوزه و ساختارهای درونی حوزه می نگریم، قطعاً آنجا با نگاهی جدیتر، هم آسيبشناسی سابق، هم مزایای سابق، و تقویت مزیت ها و برطرف کردن آسيب ها مدنظر قرار می گيرد؛ کاری که امام خمينی (ره) در مقابل آن همه تهاجمی که از بيرون بود، انجام داد.
نگاه امام خمينی (ره) به فقه به مثابه تئوری حکومت
هر یک از آن تهاجمات کفایت می کرد تا فرهنگ زنده یک کشور قوی را از بين ببرد؛ جریان هجوم افکار کمونيستی یا ليبراليستی یا در حقيقت ضد دینی، که هر کدام از این ها یک موج قوی بود که اغلب کشورها را به زانو درآورد. اما در ایران، هر کدام از این ها که آمد، مشاهده می کنيد که با سدَّی قوی مواجه شد. این سدَّ قوی نه فقط در مقابل این ها زانو نزد، بلکه آن را به سکویی برای مطرح شدن قوی تر خود بدل ساخت. به عنوان مثال، وقتی مرحوم علامه طباطبایی کتاب «اصول فلسفه و روش رئاليسم» را در این حوزه مینگارد، که به عنوان مثال، حدود نود سال پيش یا چندین دهه پيش چاپ شده است، آن موقع و هنوز هم، در مقابل این تفکر پاسخی داده نشده است؛ به بيان قاطع خود طرفداران آن مکاتب، نتوانستهاند پاسخی متقن به این بيان ارائه دهند. ببينيد، این امر سبب می شود فردی چون امام خمينی (ره)، دین را در تمام قالبش… که تعبير زیبایی است که ایشان در رابطه با بيان احکام فقهی می فرمایند. تعبير بسيار زیبایی است که امام دارند؛ دین را، فقه را، تئوری عملی حکومت می دانند. در آن بيانشان، آری، امام میفرمایند: «فقه، تئوری واقعی و کامل اداره انسان از گهواره تا گور است و حکومت در نظر مجتهد واقعی، فلسفه تمامی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت است و حکومت نشاندهنده جنبه عملی فقه در برخورد با تمامی معضالت اجتماعی، سياسی، نظامی و فرهنگی است.» (صحيفه امام، ج ،۲۱ ص ۲۸۹)
مأموریت آخرالزمانی حوزه و تأثير انقلاب اسلامی
خب، کسی که مأموریت حوزه اش را خود این گونه میبيند که فقه او این ميزان توسعه دارد و حوزه اش تمام پاسخ های سياسی، فرهنگی و اجتماعی را بر دوش اوست، در اقامه و بيان آن؛ خب، اگر اینچنين شود، قطعاً آن تربيتی که در این نظام می خواهد شکل بگيرد، با آن بار سنگينی که نظام امامت این را حمل می کرده و انبياء این را حمل می کنند، آن هم در دوره آخرالزمانی با مأموریت آخرالزمانی که همه انبياء چشم به آن دوخته بودند، حاال این بر دوش حوزه است و امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اميد این حوزه است که بتواند این بار را به سرمنزل مقصود برساند. خب، ببينيد این حوزه با این تعریف، با این نگاه، با این مأموریت، با این دوران فترتی که قبل از انقلاب اسلامی بسيار شدید بود – انقلاب اسلامی این فترت را از ميان برده است، اکنون توجه نکنيم – حتی در مسيحيت، الهيات آزادی بخش پس از انقلاب اسلامی ایران شکل گرفت، وگرنه همگی عقب نشينی کرده بودند. وقتی اسلام به پيش آمد، تلنگری رخ داد، بالاتر از تلنگری، انفجاری شکل گرفت.
تأثير جهانی اندیشه انقلاب و شکست ناپذیری آن
ببينيد، اوایل انقلاب، وقتی این متفکرین غربی به جریان انقلاب نگاه کردند، این سخن از چند تن از آنان نقل شده است و به کرات ثبت و ضبط شده است که: «اگر این اندیشه به ميدان برسد، یعنی این تفکر در صحنه حاضر و پياده شود، هيچ عاملی دیگر جلودار آن نخواهد بود.» این برخلاف سایر انقلاب هاست که اندیشهای ضعيف در کنار یک ميدان، سرانجام در مقابل ليبراليسم قوی و فرهنگ تهاجمی غرب، استحاله می یافتند. ببينيد، گاهی آنان پشت نقاب حقوق بشر پنهان می شدند، گاهی پشت آزادیخواهی، اهداف خودشان را مخفی میکردند، گاهی پشت عدالت طلبی. ولی در مقابل اندیشه دینی که امام آورد و حوزه را در برابر آن قرار داد – که خود امام نماینده حوزه بود، رهبر معظم انقلاب نماینده حوزه است، شهيد والامقام، سيد حسن نصرالله، یک نماینده حوزه بود، شهيد حسين الحوثی در یمن یک نماینده حوزه قم بود، یا شهيد عارف حسينی در پاکستان یک نماینده حوزه بود – هر کدام از نمایندگان حوزه در هر مکانی که قرار گرفتند، بهراستی تحولی در مقابل تمام هجوم ها ایجاد کردند که آن دوران فترت از رسولان را، همچون بعثت انبياء، اینجا بعثت عالمان شکل گرفته است.
مجاهدت فرهنگی و قدرت اندیشه در ميدان عمل
باور به اینکه ما الان قدرت مستقر شدهایم. توجه نکنيد به اینکه گاهی عقبنشينیهایی صورت می گيرد، اما در نگاه کلان، الان این تفکر جایگاه خود را یافته است. در هر نقطه از اقصی نقاط منطقه که مینگریم، این تفکر خود را نشان می دهد؛ در ساحت های مختلف. این ظهور، آن لایه اندیشه در آن کاملا جاری و ساری شده است. یعنی تنها به ميدان ننگرید؛ این ميدانی است که نازل شده از اندیشه است. ميدانی که شهيد والامقام، سيد حسن نصرالله، شکل داد، ميدانِ برآمده از اندیشه بود. ميدانی که در حقيقت در یمن است، ميدانِ تجلی اندیشه است. ميدان در ایران، نازل شده از اندیشه است. در عراق، برآمده از تفکری است که اینجا بروز و ظهور یافته است. الان این تفکر است که در حال رشد است. دیگر فقط یک ميدان نيست که بخواهيم بگویيم عرصه این ميدان ممکن است چه باشد، یا بتوانند آن را محصور کنند. لذا، چون عرصه اندیشه ای که به دنبالش ميدان شکل می گيرد، هميشه حالت سيل آسا دارد، نه حالتی عادی که قدرت کنترل بر آن وجود داشته باشد. از این رو، این سيل اندیشهای که حوزه پایه گذاری کرده و از آن پشتيبانی میکند و ان شاالله روز به روز هم این «شَجَرَةً طَيِّبَةً»قرآن کریم، سوره ابراهيم، آیه ۲۴، قویتر میشود، از برکاتی است که امثال بزرگوارانی – البته در طول تاریخ بودهاند، اما دیگر شاخص ترین ایشان در عرصه اخير – حضرت آیت الله العظمی شيخ عبدالکریم حائری، آیت الله العظمی بروجردی، امام خمينی (رحمت االله عليه) و الان هم – قدر تمامی علما محفوظ است_، اما بالاخره پرچمداران به همين ترتيب پرچم را دست به دست تا امروزه به دست رهبر معظم انقلاب (مدظله العالی) سپردهاند و الحمدلله عزت اسلامی و تحقق اندیشه در ميدان را در حال محقق ساختن هستند.